به باغ همسفران
صدا کن مرا صدای تو زیباست.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که
در انتهای صمیمیت حزن میروید.
در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف
در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
وتنهایی من شبیه خون حجم تو را پیش بینی نمیکرد
و خاصیت عشق اینست.
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم
آنوقت میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا باهم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیز ها راببینیم
ببین,عقربک های فواره در صفحه ی ساعت حوز زمان را به گردی بدل میکنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطره خاموشیم
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
سهراب سپهری
پذیرای داستان های شما
سلام دوستان عزیز
این وبلاگ پذیرای داستان های کوتاه شماست.
شما میتوانید داستان های خود را بانام خودتان در این وبلاگ برای هزاران نفر به نمایش بگذارید.
اگر هر مطلب دیگری را هم مایل بودید برای افراد به نمایش بگذارید این وبلاگ مطالب شما را پذیرا میباشد.
برای اطلاع بیشتر به این آدرس ایمیل بزنید:
s.y_mehraban@yahoo.com